آن چه از زندگی فهمیدم تا قبل از انتقالم به یه دنیای دیگه می خوام تجربه هام و خاطراتم رو تو زندگی انتقال بدم
| ||
خیلی وقته میخوام برات بنویسم ولی نمیدونم چرا نمیتونستم بنویسم امروز دیگه تصمیم گرفتم برات بنویسم عزیزی که ازم همیشه به یه بهونه متنفری سعی میکنم کوتاه باشه چون میدونم حوصله مطالب بلند رو نداری اصلا از هر چیزی که سریع نباشه خوشت نمیاد نمیدونم از کجا شروع کنم بزار از اولای آشنایی مون شروع کنم بارها کلمات رو مینویسم و پاک میکنم چون میدونم نباید جلوی تو اشتباه کنم البته الان که دارم مینویسم برات خودش یه اشتباه بزرگه ولی باید مینوشتم پس میرم سر اصل مطلب عزیزترینم میدونم از زمان ازدواجمون خیلی چیزا رو ازت گرفتم رفتار های کودکانه ات رو خندیدنای بی منظورت حتی گفتن بعضی از کلماتی که گفتن پشت سر هم گفتنشون معنی بدی میداد و ولی تو اصلا نمیدنستی جالبه من تا مدتها باورم نمیشد که بلد نیستی ولی بعد باورم شد شاید بگی که هنوز نگرفتم ولی تغییر دادمشون که فقط خواستم بگم بابت همش معذرت میخوام خیلی سعی می کنم بنویسم ولی نمیتونم فقط یه چیز دیگه می دونم که ازم متنفری چه به دلایل بالا چه به دلایل دیگه ولی ولشکن من از الان جواب خیلی از چیزا رو میدونم زورت که نکردم خودت موندی من که میگم برو من که میگم طلاق حتی از نوشتنشم دلم میگیره و قلبم درد میگیره عزیز دلم من حتی تو بین اونایی که دوستشون داری بین 10 نفر اول هم نیستم ولی بازم دوستت دارم [ شنبه 94/1/29 ] [ 10:56 عصر ] [ یک قلب خسته ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |