پيام
+
ديشب از بيرون خسته و کوفته رسيدم خونه،خيلي شيک رفتم در يخچال رو باز کردم،جلوي چشمان مامانم يک موز برداشتم پوستش رو کندم،شيک تر از اول داستان رفتم در سطل آشغال رو باز کردم . در کمال ناباوري و کماکان جلوي چشمان مادر گرام خود موز را حواله سطل آشغال کردم وکاملا بهت زده به پوست موز که تو دستم بود خيره موندم.اونجا بود که با صداي خنده مامانم متوجه شدم چه سوتي دادم.

wanted007
92/2/4
بي سر و سامان
:-o
نشريه حضور ░
:-o
خيال من
اينم از آثار گروني ميگن زيبا ترين لحظه عمر آدم ديدني نيست......بيچاره نخواست ببينه اين طوريشد:D
خيال من
از همه چي بگذريم چه موز خوشگلي با آدم حرف ميزنه
به پاس ايرانيان جاوي
من موز نمي تونم بخورم نامردا جلوم نزارين:'(
خيال من
چرا؟؟؟؟؟؟؟براتون ناراحت شدم
در انتظار آفتاب
ههههه
*::.دکترسارا.::*
:D